حاصل اوقات

قدر وقت ار نشنـاسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم (حافظ)

حاصل اوقات

قدر وقت ار نشنـاسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم (حافظ)

چه کسی می داند؟

 به بهانه سالگرد جنگ تحمیلی...

 

دست نوشته ای از شهید احمدرضا احدی

(نفر اول پزشکی دانشگاه تهران سال ۶۴)

 

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می‌درد؟ چه کسی می‌داند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟ کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟ کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامه‌ای و سیاه شدن جامه‌ای دیگر، یعنی گریز به هرجا، هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم کجاست؟ دخترم چه شد؟ به کدام گوشه تهران نشسته‌ای؟ کدام دختر دانشجویی که حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار جنگ را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد، خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوه‌های عفاف که هرکدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی، آرزوهای سالهای بعد را در دل می‌پروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بی‌شرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی می‌داند هویزه کجاست؟ چه کسی در آن کشته شد و در آن دفن گردید؟ چگونه بفهمد تانکها هویزه را با ۱۲۰ اسوه، از بهترین خوبان له کردند و اصلاً چه می‌دانی که تانک چیست و چگونه سری زیر شنی‌های تانک له می‌شود؟ آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید: گلوله‌ای از دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ۱۰۰ متری شلیک می‌شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‌کند، معلوم نمایید: سر کجا افتاده است؟ کدام زن صیحه می‌کشد؟ کدام پیراهن سیاه می‌شود؟ کدام خواهر بی برادر می‌شود؟ آسمان کدام شهر سرخ می‌شود؟ کدام گریبان پاره می‌شود؟ کدام چهره چنگ می‌خورد؟ کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می‌ریزد؟ یا این مسئله را که هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران - دهلران حرکت می‌کند مورد اصابت موشک قرار می‌دهد؟ اگر از مقاومت هوا صرفنظر کنیم، معلوم کنید: کدام تن می‌سوزد؟ کدام سر می‌پرد؟ چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آنها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه در تهران بمانیم و تنها، درس بخوانیم؟ چگونه می‌توانی درها را بر روی خودت ببندی و چون موش، در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟ کدام مسئله را حل می‌کنی؟ برای کدام امتحان، درس می‌خوانی؟ به چه امیدی نفس می‌کشی؟ کیف و کلاسور را از چه پر می‌کنی؟ از خیال؟ از کتاب؟ از لقب شامخ دکتر؟ یا از آدامسی که مادرت هرروز صبح در کیفت می‌گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می‌خورد؟ دیر رسیدن اتوبوس؟ دیر رسیدن سر کلاس؟ نمره A گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته‌ای؟ به مدرک؟ به ماشین؟ به قبول شدن در دوره فوق دکترا؟ آری پسرک دانشجو! به تو چه مربوط است که خانواده‌ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده و خون شکفته. آری دخترک دانشجو! به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند. در کردستان حلقوم کسانی را پاره کردند تا کدهای بی‌سیم را بیابند. به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری، محله‌ای نابود شود و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نبرد اهواز از خانه خارج و دیگر بازنگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت اباد اهواز بدرقه کردند. به تو چه مربوط که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند. هیچ می‌دانستی؟ حتماً نه! هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می‌خورند به دنبال آب گشته‌ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین کودک رفتی تا سیرابش کنی،اما دیدی که کودک دیگر آب نمی‌خواهد!! اما تو، اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، حرمله مباش که خدا هدیه حسین (علیه السلام) را پذیرفت. خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمی‌دانم که این خون، خون خدا، با حرمله چه می‌کند؟!

منبع: «حرمان هور»

عشق و طرب و باده!

 

عالمان ربانی، همانان که با هدایتهای پروردگار و با علم خود٬ بساط جهل و شک را یکباره جمع و به یکسو انداخته اند و با قدم صدق و اخلاص و با مجاهدت در عبودیت راه به سوی آسمان گشوده و به مقصد اعلی بار یافته اند٬ در هر عصری همچون برکات زمین بر روی این خاک تیره زیسته اند... همانان که با عزم راسخ برخواسته از معرفت خود٬ پشت پا بر هوای نفس و خواهشهای پست آن زده و یکسره همت خود را مصروف طلب حق نموده اند و همانان که از حقیقت خبر یافته اند و دیگران را هم خبری اگر شده همینان بوده اند که خبر کرده اند و بسا که از افتادگان راه خدا و مشتاقان وصول به توحید دستگیری کرده و  بر بال عرفان ناب محمدى (صلی الله علیه و آله وسلم) تا موطن اصلی عروج داده اند (رحمة الله علیهم اجمعین). صحبت از سیره عملی عالمان ربانی و وصف مجاهدات عبودی و زحماتی که برای خدا متحمل شده اند همواره ایجاد کننده بارقه حیات در جانهای محبوس در ظلمات و محروم از حیات انسانی بوده و هست. در میان دین باوران کفر ستیز، امام خمینی (رضوان الله علیه) بعنوان عالمی متخلق٬ فقیهی سیاستمدار و فیلسوف و عارفی مجاهد از موقعیت و جایگاهی خاص برخودار است. به گواه آنانکه از ایام جوانی او را دیده اند روزها و ساعت‏ها و لحظه‏هاى عمر او تا آخر با مراقبه و محاسبه و مجاهدت فی الله سپرى شد. در اثر این مجاهدتها از چنان صفایی در باطن برخوردار شده بود که با «بسم الله الرحمن الرحیم» او٬ آنانکه در جماران پای صحبتش بودند می گریستند و آنهمه سیطره بر دلها یافته بود که توانست ملتی را برای مرگ بسیج کند... در آستانه ماه مبارک رمضان که ماه خاص اظهار عبودیت به درگاه خداوند متعال است٬ یادداشت زیر را که مطالبی پراکنده از مراقبات امام خمینی (رضوان الله علیه) در ماه مبارک رمضان (از زبان نزدیکان ایشان) بوده و حاوی نکاتی آموزنده برای طالبین و بقول بزرگی٬ حاوی اشاراتی برای اهل اشارت است در این پُست می آورم. خداوند متعال همگان و حقیر فقیر کثیر التقصیر را هم موفق به غلبه بر هوای نفس و خواهشهای آن و انابه و طاعت در ماه مبارک بفرماید و با هدایت خود لایق توجهات ربوبی و پیمودن «صراط الحمید»* آن چنانکه روندگان راه پیمودند بنماید.

***

ماه رمضان شد می و میخانه بر افتاد..........عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد

افطار به می کرد برم پیر خرابات..........گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد

با باده وضو گیر که در مذهب رندان..........در حضرت حق این عملت بارور افتاد

***

نقل شده است که حضرت امام (ره) بدلیل توجه ویژه‏اى که نسبت ‏به ماه رمضان داشته اند ملاقات‏هاى خودشان را در ماه رمضان تعطیل مى‏کردند و خودشان مى‏گفتند: «خود ماه مبارک رمضان٬ کارى است‏!» (۱). یکى از یاران امام گفته است: در این ماه ایشان شعر نمى‏خواندند و نمى‏سرودند و گوش به شعر هم نمى‏دانند و دگر گونى خاصى متناسب با این ماه در زندگى خود ایجاد مى‏کردند به گونه‏اى که این ماه را، سراسر به تلاوت قرآن مجید و دعا کردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مى‏کردند. (۲) ایشان به هنگام سحر وافطار، بسیار کم مى‏خوردند به گونه‏اى که خادم‏شان فکر مى‏کردند که امام چیزى نخورده است! (۳) از جمله برنامه‏هاى ویژه‏ حضرت امام (ره) در ماه مبارک رمضان ، عبادت و تهجد بود. امام عبادت را ابزار رسیدن به عشق الهى مى‏دانستند و به صراحت ‏بیان مى‏کردند که در وادى عشق، نباید به عبادت به چشم وسیله‏اى براى رسیدن به بهشت نگاه کرد (۴). اکثر آشنایان امام نقل مى‏کنند که ایشان از سن جوانى، نماز شب و تهجد جزء برنامه‏هایشان بود. یکى از اعضاى دفتر ایشان، دراین باره مى‏گوید: پنجاه سال است که نماز شب امام ترک نشده است. امام در بیمارى و در صحت و در زندان و در خلاصى و در تبعید حتى بر روى تخت ‏بیمارستان قلب هم نماز شب خواندند (۵). امام توجه خاصى به نوافل داشتند و هرگز نوافل را ترک نمى‏کردند. نقل شده است که امام در نجف اشرف با آن گرماى شدید، ماه مبارک رمضان را روزه مى‏گرفت و با این که در سنین پیرى بودند و ضعف بسیار داشتند٬ تا نماز مغرب و عشاء را به همراه نوافل به‏جاى نمى‏آوردند، افطار نمى‏کردند!  شب‏های ماه رمضان تا صبح، مشغول نماز و دعا می شدند و بعد از نماز صبح مقدارى استراحت مى‏کردند و صبح زود آماده امورات روزشان مى‏شدند (۶). خانم زهرا مصطفوى مى‏گوید: راز و نیاز امام و گریه‏ها و ناله‏هاى نیمه شب ایشان چنان شدید بود که انسان را بى اختیار به گریه مى‏انداخت (۷). یکى از اساتید قم نقل مى‏کرد: شبى میهمان حاج آقا مصطفى بودم. ایشان خانه‏ جداگانه‏اى نداشتند و در منزل امام زندگى مى‏کردند. نصف شب از خواب بیدار شدم و صداى  ناله‏اى شنیدم. نگران شدم که مگر اتفاقى افتاده است؟ حاج آقا مصطفى را بیدار کردم و گفتم: «ببین چه خبر است؟» ایشان نشست و گوش داد و گفت:«صداى امام است که مشغول تهجد و عبادت است‏» (۸). نقل شده که در ماه مبارک رمضان، این شب زنده دارى و تهجد وضعیت دیگرى داشت. یکى از محافظان بیت امام مى‏گوید در یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان٬ نیمه شب براى انجام کارى مجبور شدم از جلوى اتاق امام گذر کنم. شنیدم که امام زار زار گریه مى‏کردند! و هق هق گریه شان‏ در فضا پیچیده بود(۹). آخرین ماه مبارک رمضان دوران حیات امام به گفته‏ ساکنان بیت ایشان از ماه مبارک رمضان‏هاى دیگر متفاوت بوده است و نقل شده که امام همیشه براى پاک کردن اشکشان دستمالى را همراه داشتند ولى در ماه مبارک آن سال بجای دستمال هنگام نمازهاى نیمه شب شان از حوله استفاده می کردند! (۱۰). در مورد  توجه امام خمینى (ره) به قرآن هم مطالب جالبی نقل شده است. مثلا اینکه ایشان روزى در هفت ‏نوبت قرآن مى‏خواندند! امام در هر فرصتى که به ‏دست مى‏آوردند ولو اندک، قرآن مى‏خواندند. بارها دیده شد که امام حتى در دقایقى قبل از آماده شدن سفره - که معمولا به بطالت مى‏گذرد - قرآن تلاوت مى‏کنند ! (۱۱)  امام بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح هم قرآن مى‏خواندند (۱۲). یکى از اطرافیان امام مى‏گوید: امام در نجف، چشم‏شان درد گرفت و به چشم پزشک مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه‏ چشم امام گفت: «شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشم‏تان استراحت ‏بدهید.» امام خندیدند و فرمودند: «من چشمی را که نتواند قرآن بخواند نمى‏خواهم!! شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم.» (۱۳)  یکى از همراهان امام در نجف، اظهار مى‏کرد که امام خمینى (ره) در ماه مبارک رمضان، هر روز ده جزء قرآن مى‏خواندند  یعنى در هر سه روز یک بار قرآن را ختم مى‏کردند(۱۴).

 

* وهدوا الی الطیب من القول و هدوا الی صراط الحمید (سوره حج)
۱- پا به پاى آفتاب، ج ۱، ص ۲۸۶ .
۲- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى( ره) ، ج ۳ ، ص ۹۰ .
۳- همان، ص ۸۹ .
۴- روزنامه‏ جمهورى اسلامى، مورخ ۲۰/۱/۶۹
۵- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، حبیب و محبوب، ص ۵۳ / سیماى فرزانگان، ص ۱۸۰ .
۶- سیماى فرزانگان، ص ۱۵۹ / برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى( ره) ، ج 3 ، ص ۹۹ .
۷- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى (ره) ، ج ۳ ، ص ۱۳۲.
۸- همان، ص ۲۸۶ .
۹- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، نکته ۱۰۴ / جلوه‏اى از خورشید ، ص ۹۰ .
۱۰- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى ، ج ۳، ص ۱۲۶.
۱۱- پا به پاى آفتاب، ج ۱، ص ۲۷۰.
۱۲- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى ، ج ۳، ص ۱۹۸.
۱۳- همان، ص ۷.
۱۴- همان .

چرا بقیة الله؟!

 

این یادداشت٬ از بیانات عالم ربانی و عارف صمدانی حضرت آیت الله محمد شجاعی (روحی فداه) و مبحثی از سلسله مباحثی است که تحت عنوان «ولایت تکوینی» توسط معظم له در جمع شاگردان و علاقمندان ایراد شده و توسط یکی از ارادتمندان استاد بنام مرحوم حجة الاسلام محمدرضا کاشفی در کتابی تحت عنوان «بقیة الله» گرد آوری و تنظیم شده است. مناسب دیدم که این مبحث کوتاه و مفید را در آستانه میلاد مسعود حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به محضر دوستان پیشکش کنم. پیشاپیش این میلاد خجسته را به همه مسلمانان و مظلومان عالم و منتظران ظهور شریف آن حضرت تبریک می گویم.

ذکر نام امام عصر (عج) بر اساس روایات متقن تحریم شده است و باید با القاب از ایشان یاد کنیم۱. این عدم جواز سر عجیبی دارد و این مجال برای شرح آن اندک است. اینک پیرامون یکی از القاب آن حضرت یعنی «بقیة الله» سخن می گوئیم۲. هر چند به یک معنی کلی٬ رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) و همه ائمه (علیهم السلام) «بقیة الله»اند ولی این لقب به امام زمان (سلام الله علیه) اختصاص یافته است. این اطلاق و انتساب طبق مطالبی که در بحث «ولایت تکوینی» مطرح است٬ تفسیر شده و تا حدی توجیه و تعریف درستی تلقی می شود. توجه به چند نکته ـ که به تفصیل در مباحث «ولایت تکوینی»  پی گیری شده۳ و در اینجا به اختصار و اشاره طرح می گردد ـ ما را در فهم بهتر مسأله مددکار خواهد بود. نکته یک. مخلوق اول: ذات غیبی حضرت حق ـ که در عالم اسماء٬ در مظاهر اسماء یا ظهورات اسماء تجلی می یابد ـ به وجود جمعی واحد در یک حقیقت جلوه می کند. این وجود جمعی واحد همان «مخلوق اول» یا «مثل اعلی» یا «روح اعظم» یا «وجه الله» و یا... است که بهترین خصوصیت از خصائص وجودی او٬ بی واسطه بودن و دیگری حکایتگری به بهترین صورت و کاملترین وجه از حضرت حق می باشد. «مخلوق اول» مخلوقی است که در مخلوق بودن در حد کمال بوده و اسمای حسنای حق در وجود او به خوبی تجلی یافته است. این تجلی چنان است که شهود او٬ شهود حق است؛ جمال و جلال مطلق را نشان می دهد و جلوه تام حضرت حق می باشد. نکته دو. معصومان مصداق حقیقی اولین مخلوق: قرآن٬ روایات٬ دعاها و زیارات معتبره حکایتگر آن است که اولین مخلوق خداوند انسان کامل بوده که بر وجود گرامی حضرت رسول (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) منطبق است۴. آنان به بهترین صورت و کاملترین وجه٬ حکایت از حق و صفات کمال او می کنند و آئینه وار خداوند را با همه اسماء و اوصافش به خوبی نشان می دهند. حضرات معصومین فانی در شهود ذات اقدس خداوندند و نه تنها خویش بلکه توحید و فنای خود را نیز نمی بینند۵. نکته سه. تجلی نور معصوم در جسم مستعد: «نور معصوم» اولین مخلوق است و قبل از همه مخلوقات دیگر موجود بوده و هر وقت ماده ـ با ترکیب و استعداد خاص ـ خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگی پذیرش آن٬ در برابر آن نور قرار گیرد در وی تجلی می کند. ترکیب بدنی مخصوصی که با مشخصات خاص خود٬ در زمان و مکانی خاص٬ آماده پذیرش مخلوق اول (نور معصوم) و تجلی آن است؛ در زمان مشخص و معین این نور را می پذیرد و در این زمان٬ «نور معصوم» در آن می تابد و جلوه می کند. این زمان خاص٬ زمان همین «تجلی بخصوص» است. حقیقتی که متوجه این ترکیب مخصوص در این زمان خاص گردید٬ قبل از همه عوالم و قبل از زمان و مکان وجود پیدا کرده و خلق شده است. البته تجلی آن در این ترکیب٬ در زمان مخصوص انجام می گیرد آن هم به لحاظ آمادگی این ترکیب در این زمان۶. نکته چهار. ظهور مخلوق اول در ترکیب بدنی با مشیت حق: مخلوق اول یا روح اعظم یا حضرات معصومین (ع) در ترکیب بدنی و زمینی با ظهور تمام ظاهر می شوند٬ بر این اساس رسول اکرم (ص) ظهور همان مخلوق اول در زمین است. علی (ع) نیز چنین است تا حضرت ولیعصر (عج). اما ظهور آنان در ترکیب زمینی و مادی با مشیت حضرت حق است یعنی خداوند متعال خواسته تا در این ترکیب ظهور پیدا کنند و اگر مشیت و خواست خداوند متعال نبود٬ هیچ وقت روح اعظم و نور حضرات معصومین به دلیل فانی بودن در وجه خداوند و به جهت مخلوق اول بودن و از حیث رتبه وجودی٬ در این نظام اسفل السافلین و در ترکیب مادی متجلی نمی گشت و خویش را محبوس عالم مادی نمی ساخت. به بیان دیگر٬ اگر مشیت حق نبود و مخلوق اول و حضرات معصومین به حال و طبع خویش واگذار می شدند٬ از آنجا که آنان وجه حق بوده و جز فنا در حق٬ مطلب و مطلوبی ندارند و حتی به خویش نیز بی توجه اند٬ در بدن مادی و زمینی ظهور نمی یافتند و در ترکیب ارضی متجلی نمی گشتند و اگر اراده خداوند بر ابقاء ایشان به این صورت محقق نمی گشت٬ لحظه ای و آنی در این ترکیب مادی قرار نمی گرفتند. چنانکه حضرت علی (ع) درباره مؤمنین منقطع و مستغرق در مقام عشق و عبودیت فرموده است: «و لولا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین۷

معنی بقیة الله: می توان «بقیه» را به معنای «آن چیزی که نگه داشته شده است» و «بقیة الله» را به معنی «چیزی که خدا نگه داشته است» تلقی کرد.آنگاه با توجه به نکات ذکر شده می گوئیم: حضرات معصومین (ع) که از ولایت مطلقه بر خوردار بوده و مخلوق اول و فانی در وجه حق و مستغرق در عبودیت و عشق به خداوند متعالند٬ در ابدان مادی تجلی و ظهور یافته و به مشیت و اذن و خواست حق در ترکیب ارضی برای مدت زمانی نگه داشته شده اند. و بر این اساس همه آنها بقیة الله اند ولی این مسأله در خصوص امام زمان (س) شدید تر و طولانی تر است زیرا عمر شریف آن حضرت بیشتر و از این رو محبوس بودن روح متعالی اش در بدن مادی٬ دراز مدت تر از سیزده معصوم دیگر می باشد. بنابراین یکی از اسرار اطلاق «بقیة الله» بر حضرت صاحب آن است که خداوند متعال تجلی روح اعظم آن امام معصوم را در این بدن مادی و ترکیب ارضی از مدتها پیش نگه داشته٬ نگه می دارد و خود می داند تا چه زمانی نگه خواهد داشت.

***

۱. در این خصوص نگاه کنید به بحار الانوار٬ ج ۵۱ ٬ باب سوم٬ صص ۳۲-۳۱ حدیث ۲ و ۳.
۲. در روایات متعدد تأکید شده است که با لقب «بقیة الله» به امام دوازدهم (ع) سلام دهید. از جمله این حدیث: مردی از امام جعفر صادق (ع) درباره قائم پرسید که آیا می توان او را بهنگام سلام دادن «یا امیرالمؤمنین» خطاب کرد؟ امام صادق (ع) فرمود: نه٬ این اسمی است که خداوند به «امیرالمؤمنین» داده است. پرسید: فدایت شوم٬ به هنگام سلام دادن به او چه بگوئیم؟ امام صادق (ع) فرمود: همه باید بگویند «السلام علیک یا بقیة الله»! سپس امام این آیه را تلاوت نمود: «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» ـ هود٬ ۸۶ ـ (بحار الانوار٬ ج ۵۲ ٬ باب ٬۲۷ ص ٬۳۷۳  ح ۶۵ )
۳. این مباحث چند سال پیش از رادیو قرآن پخش شد.
۴. رسول اکرم (ص) فرمود: «اول ما خلق الله نوری» (بحار الانوار٬ ج ۱۵ ٬ ص ۲۴). امام باقر (ع) به جابر فرمود: «ان الله اول ماخلق خلق محمداً و عترته الهداة» [همان ج ۶۱ ٬ ص ۱۲۴]. امام رضا به نقل از پدران خود می فرماید: «ان اول ما خلق الله عز وجل ارواحنا...» [همان٬ ج ۵۷ ٬ ص ۵۸].
۵. به کتاب «انسان و خلافت الهی» از حضرت آیت الله شجاعی٬ ص ۱۴۶-۱۲۷ رجوع کنید.
۶. انسان و خلافت الهی٬ صص ۱۲۹-۱۲۵.
۷.  نهج البلاغة٬ خطبه ۱۹۳.

اللهم عجل لولیک الفرج