حاصل اوقات

قدر وقت ار نشنـاسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم (حافظ)

حاصل اوقات

قدر وقت ار نشنـاسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم (حافظ)

السلام علی الشیب الخضیب و الخد التریب 

 

ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام عزداری سالار شهیدان 

به اطلاع دوستــــــان می رسانم که در ماه محرم  اینجــــــا می نویسم.

***

:::::::::لطفا اینجا کامنت نگذارید:::::::::

 

 

مولا!

 
مولا!
«دست» تو را که بر فراز آن منبر نــــــــور٬ بر بالای همــــه دستها دیدیم٬ تصدیق کردیم که «ید الله» فـــــوق ایدیهم۱.
وه! دین کامل شد٬ نعمت تمام شد و خداوند از اسلام ما راضی شد۲. آه! از ناخشنودی خدا از اسلامی که تو را ندارد!
 
مولا!
دست تو که در دست آن بشیر عشق٬ گره خورد و بالا رفت٬ زمین خندید... آسمان هم٬ ما هم٬ او هم! بار رسالتش به مقصد رسیده بود. به همگان اعلام کرد که: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». بیست و اندی سال گردن به حکم «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم۳» نهاده بودیم و او را مولای خود می دانستیم. به او قول دادیم که تو را هم همچون او مولای خود خواهیم دانست! دعایمان کرد. گفت:«اللهم وال من والاه». ولی بعد٬ از خدایش خواست تا دشمنانت را دشمن باشد. گفت: «اللهم عاد من عاداه». دلمان هُری ریخت! آن ساعت گمان نکردیم که کسی بعد از او٬ از امر او سر بپیچد تا چه رسد با تو دشمنی کند. ولی روبهان که به تحیت آمدند٬ مراد بشیر را دریافتیم... هرگز ندانستیم که بعد از او بر تو فراوان خواهیم گریست. هیچ گمان نبرده بودیم که شیری در بند روبهان در آید.
 
مولا!
به ولایت تو بر ما٬ که در گوشمان جز شهادت به ولایتت٬ شهادت به ولایتی دیگر ندادند و جز به «یا علی» زبان نگشودیم. جز به «یا علی» بر نخواستیم و جز به «یا علی» دست را بر زمین تکیه نزدیم. جز به «یا علی» باری را بلند نکردیم و جز به «یا علی» بــــــار مشکل از دوشمــان برداشته نشد. جز به «یا علی» مدد نگرفتیم و مدد را به غیر «یا علی»  ننگ دانستیم . جز به «یا علی» در برابر دشمن شجاعت نیافتیم. جز «یا علی» در دیدار دوستانت نگفتیم و جز «یا علی» به وقت مفارقت از آنها. جز به «یا علی» نهج البلاغه تو را نگشودیم و جز به «یا علی» نبستیم. دلمان جز به «یا علی» شعله و روحمان جز به «یا علی» پر نکشید. جز به «یا علی» در اذانمان به ولایتی شهادت ندادیم و جز به قبله ای که در بطن آن زاده شدی نماز نکردیم. به ولایت تو بر ما که جز به این «یا علی» ها که گفتیم در پای حساب امید به هیچ نداریم.
 
--------------------- 
۱. سوره حج٬ ۴۸
۲. الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً 
۳. سوره احزاب٬ ۶
وبلاگ برادر عزیزم٬ اندر عوالم خودی رو هم ببینید.
 
***
 
عید اکمال دین و اتمام نعمت رو به محضر مبارک امام عصر (عج)٬ همه مسلمانان جهان
و محضر انور دوستــــــــان تبریک میگم.
 
دامت ایامکم ملیئة بالافراح
 
***
  
سلام الله و سلامُ ملئکته المُقرّبین و المُسلـّمین لک بقلوبهم یا امیرالمؤمنین
 
 
 

یافت می نشود!

چشماش رو باز کرد. رو پهلوی چپش توی رختخواب غلطید٬ دستهاشو تکیه داد کنار تشک و بلند شد نشست. دستهاشو گذاشت روی صورتش و کشید روی محاسنش. بعد همونجا توی رختخواب سرش رو گذاشت به سجده و آروم گفت: الحمد لله الذی احیانی بعد ما اماتنی و الیه النشور... شونه هاش مثل همیشه می لرزیدن وقتی اینا رو می گفت. سرش رو که بلند کرد صورتش خیـــــس اشک بود. دونه های اشک روی صورتش می غلطیـــدن و توی محاسنش گــــم می شدن. یه صدائی مثل ویـــــــــز توی گوشش می پیچید. مثل هر شب باز همون صدا بود که با لفظ «آقــــــا» بیدارش کرده بود! اومد توی حیاط.  برگ درختهای توی حیاط  با بادی که می وزید بهم می خوردن و صدای فیش فیش اونا می پیچید توی گوشهاش. گونه هاش خنک شده بود. سرش رو بالا گرفت و نگاهش رو دوخت به آسمون و شروع کرد به خوندن آیات آخر سوره آل عمران: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات لاولی الالباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم...»  سرش رو گذاشت روی دیوار و اشکهاش دوباره غلطیدن روی صورتش. گریه می کرد؛ درست مثل آدمهایی که از بیچارگی سرشونو میذارن به دیوار و میزنن زیر گریه... پله ها رو آروم و بی سر وصدا اومد پائین و توی تاریکی رفت یه گوشه حیاط. کنار حوض که اومد٬ آستینهاشو زده بود بالا تا وضو بگیره. نشست رو لبه حوض و انگشتر عقیقش رو در آورد و گذاشت یه طرف. دستشو برد توی آب حوض و یه مشت برداشت... سرش رو انداخته بود پائین و اشکهاش می چکیدن توی آب حوض. مشتش خالی شده بود. دوباره دستشو کرد توی آب و یه مشت برداشت و زد به صورتش... اومد توی اتاق و سجاده اش رو توی تاریکی پهن کرد. گوشه اتاق٬ مصلای نمــــــــاز شبش بود. همیشه به مصلــــــی که می رسید دیگه تو حال خودش نبود انگار... گوشه عمامه اش رو تحت الحنک کرد و مثل همیشه با خشوع کامل ایستاد به نماز...

***

 

پی نوشت یک: یافت می نشود گشته ایم ما!!!

پی نوشت دو: در اولین ساعات عید سعید قربـــــــــــان٬ سنت آپ کردن در روزهای یکشنبه رو با یه آپ یهــــــویی(!) شکستیم و اومدیم که عید رو تبریک بگیم به محضر انـــــــــــــــور رفقا. اسعـد الله ایامکم! 

پی نوشت سه: عید قربان هر سال٬ برای این حقیر با یاد عالم نحـــریر و عارف بالله مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) ـ‌ صاحب کتاب شریف «لقاء الله» ـ که مقارن نماز ظهر روز عید قربان به مقصد اعلی نائـــل شدن٬ همراهه. هر کاری کردم که نیام و یادی از ایشون نکنم تا برنامه بروز کردنم طبق معمول یکشنبه ها سر جاش باشه٬ نشد! نشد دیگه چیکار کنم؟ دوستان غالباً با پست زدن در مورد فلسفه عید قربان٬ قلم فرسائی کردن توی وبلاگهاشون. از اونجائی که بنده سوات نوشتن در این باب رو ندارم٬ بنا رو بر این گذاشتم که مطالب علمی رو توی وبلاگ دوستــــــــان بخونم و اینجـــــــــا٬ به یادی از میرزا جــــواد آقـــــا ملـــکی تبریــــــــــزی (رضوان الله علیه) تبرک و اکتفـــــــــا کنم که البته آثــــــــــــــار خودش رو داره (عند ذکر الصالحین تنزل الرحمة). قلب قاسی حقیر که به شهادت اطباء٬ آثاری از حیات در اون دیده نمیشه٬ بعد از نام مبارک رسول الله (ص) با اسم این عالم ربانی گهگاه توش تغییر حالت ایجاد میشه (محض ریاء٬ جهت اطلاع!).

پی نوشت چهار: گفتن که «وصف العیش٬ نصف العیش!» فلذا٬ ما حالات ایشون رو موقع آماده شدن برای نماز شبشون (چنانکه نقل شده) برای دوستان اهل صفا وصف کردیم٬ انشاء الله از اون «نصف العیش» بهره ای عاید حقیر و رفقای اهل صفا شده باشه.

پی نوشت آخر: ایشون توی کتاب «اسرار الصلواة»٬ صفحه ۲۸۸ (متن عربی) اونجایی که در مورد «نماز شب» به سخن پرداختن٬ به حدیثی از رسول اکرم (ص) در باب بیدار شدن انسان توسط فرشته ها در سحرگاهان اشاره کرده و بعد می فرمایند: «لا تکن کافرا بهذه الاخبار و امن بها و انی اشهد الله انی اعرف من المتهجدین من کان یسمع من یوقظه و ینادیه وقت تهجده فی اوائل امره بلفظة آقا» یعنی «این احادیث را رد نکن و باور داشته باش و من خدا را شاهد می گیرم که کسی از اهل تهجد را می شناسم که در اوائل امر٬ در وقت نماز شبش صدای کسی را می شنید که او را با لفظ آقا بیدار می کرد!» به گفته بعضی از بزرگان٬ این شخصی که با صدای فرشته برای نماز شب از خواب بلند می شده خود میرزا جواد آقا (رضوان الله علیه) بوده که برای پرهیز از توهم خودستایی٬ این حقیقت رو با این عبارت بیان کرده.

پی نوشت آخرتر(!): نمی خوام بگم برای مطالعه احوالات ایشون (که علامه طباطبائی از توصیف اون اظهار عجز فرمودن) به فلان کتاب مراجعه کنید. هیچ کتابی مثل سه کتاب درخشانی که از ایشون بجا مونده معرف احوالات ایشون  نیست. بخونید! 

توهم عاقل بودن٬ منبر دوم و اینجور چیزها!

 

(به امر دوستان٬ تعدادی از آیات و روایات استفاده شده در پست زیر رو ترجمه و پست رو با اضافاتی٬ مجددا ویرایش کردم)

توی پست قبلی، حقیر خزعبلاتی رو شروع کرده بودم به بافتن٬ که بخاطر رعایت حوصله تنگ دوستان، ناقص رها کردم و ادامه مطلب رو به منبری جداگانه موکول کردم. فلذا، توی این پست، میریم که داشته باشم منبر دوم رو!! البته وقتی نشستم که منبر دوم رو برم٬ دیدم مطلب از نوعیه که ممکنه وسط کار، بقول علامه جعفری (ره) متوجه بشم که خودم هم نمی فهمم که چی دارم می گم!! ولی چاره ای نیست. منبر رو باید برم. آهـــــــان! تا یادم نرفته همون اول کار بگم؛ هر کی خوابش میاد پاشه بره! من عادت ندارم وسط منبر، مردم رو به صلوات ببندم تا چُرت اونایی که پای منبر خوابیدن پاره بشه!!

و اما بعد، مَخلَص کلام توی منبر قبلی این بود که٬ همیشه روی «عقل» مدعیان «تعقــــل» حساب نکنید! بخصوص اگر اون مدعی٬ در باب اسلام و عقاید اسلامی٬ برای خودش صلاحیت اظهار نظر قائل باشه. اونهم از نوع عقلانیش. چرا؟ آهان! من عرض می کنم. عجله نکنید! این «عقل» ممکنه «مشکل» پیدا بکنه که اگه این اتفاق بیفته، هیچ آدمی به اندازه صاحب چنین عقلی٬ مخصوصاً در حالتی که ادعای تحصیلات بالا هم داشته باشه و احتمالاً آقای دکتر و استاد هم باشه، و بدتر از همه تربیت عده ای رو بر عهده داشته باشه یا قلم و تریبونی در اختیار داشته باشه، مضر به حال اسلام و مسلمین نیست! اما مشکل اساسی که بقول مولانا «جمله عالم زین سبب گمراه شد» اینجاست که فرق حالت «سالم» و «نا سالم» چیزهای مادی، مثل بدن مادی ما و شما و قسمتهای مختلف اون، روشنه چون با چشم دیده میشه٬ اما فرق سالم بودن و ناسالم بودن «عقل» انسان و بالاتر از اون «دل» انسان که مشاعر غیر مادی و مجرد انسان هستند و با چشم دیده نمی شوند در ظاهر مشخص نیست. چطوری باید بگیم که این دو حالت با هم یکسان نیستن و فرق دارن؟! به همین خاطره که صالح یا فاجر، خوب یا بد، با سواد یا بی سواد، همه ادعا دارن که عقلشون سر جاشه و از مال من و تو هم بیشتره! برای روشن شدن این فرق باید توجه داشته باشیم که سالم یا ناسالم بودن «عقل» که از مشاعر غیر مادی و در اصطلاح اهل معارف از «مشاعر مجرد» انسان هست، به تناسب خودشه و از جنس اختلالات بدن نیست. اینو داشته باشین تا اینجا (اگه کسی میخواد یه صلوات بفرسته!)

یکی از حقایق در مورد انسان، که قرآن کریم اونو لو داده اینه که سالم یا ناسالم بودن مشاعر مجرد انسان٬ که «عقل» یکی از اونهاست٬ همه تحت تأثیر حالات «قلب» هستند (قلب یعنی همون چیزی که بهش می گیم «دل» و الحمد لله همه، خودمون رو از اون هم برخوردار می دونیم و یحتمل «صاحبدل» یا «اهل دل» هم باشیم) یعنی اگر حالات خوبی در قلب وجود داشت همون حالات خوب در مشاعر متجلی خواهد شد و اگر حالات بد و رذائل اخلاقی بر قلب حاکم باشه اثر همون خصلتها در مشاعر ظاهر خواهد شد. این مطلب رو در حد همین اشاره ازش عبور کردیم. والا کلی حرف هست این وسط. (با که گویم در همه ده زنده کو.....سوی آب زندگی پوینــــده کو) طالبین٬ به کتاب «پنج رساله» تالیف حضرت آیت الله محمد شجاعی (زید عزه العالی) مراجعه بفرمایند.

 

حالا برای روشن شدن منظور ما در این نوشته٬ ابتدا به این آیه و اشارات اون توجه کنید:

 

«افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها و آذان یسمعون بها

 فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»

(46 حج)

(آیا کافران روی زمین سیر نمی کنند تا قلب هایشان به تعقل وا داشته شده و گوشهایشان شنوا گردد؟

 آری٬ فقط دیدگان نیست که کور میشود٬ بلکه دلهائی که در سینه هاست هم کور می شود)

 

اینجا دقت کنید به این عبارت که می فرماید «قلوب یعقلون بها» این عبارت حکایت از اون داره که چیزی که تعقل می کنه در واقع قلبه. همون چیزی که با کلمه «دل» به اون اشاره می کنیم. (این رو داشته باشین) حالا با شواهد قرآنی بیشتر می خوام به علت روشن اختلال «عقل» و بقول خودم فیزیوپاتولوژی این اختلال اشاره بکنم. توضیح مطلب اینه که قرآن کریم چند جا صراحتاً اعلام کرده که بعضی قلبها «مرض» دارن!

از جمله اینجا: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً» (10 بقرة)

 و اینجا: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم نخشی ان تصیبنا دائرة…» (52 مائدة)

و اینجا: «اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غر هولاء دینهم…» (49 انفال)

و اینجا: «و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الی رجسهم و ماتوا و هم کافرون» (125 توبة)

و اینجا: «لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم…» (53 حج)

و اینجا: «و اذ یقول المنافقون والذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» (12 احزاب)

و اینجا: «یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن و لا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض…» (32 احزاب)

و اینجا: «…رایت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشی علیه من الموت…» (20 محمد)

و اینجا: «ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله اضغانهم» (29 محمد)

و بالاخره اینجا: «…ولیقول الذین فی قلوبهم مرض والکافرون ماذا اراد الله بهذا مثلا…» (31 مدثر) 

این «مرض»  که مال «قلب» هست به همه مشاعری که تحت حاکمیت «قلب» هستن سرایت میکنه. از جمله به «عقل». شاهدش هم همین آیه ای که در بالا آورده شد (افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها) و همینطور به« چشم » و «گوش» و سایر مشاعر «لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها» (179 اعراف) (اینان چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوشهائی که با آن نمی شنوند)

خب، حالا این «مرض» چیه؟ قرآن کریم این «مرض» رو «هوا» معرفی میکنه. همین «هوا» یا بعبارت روشنتر «هوای نفس» هست که عقل رو از عقل بودن ساقط می کنه (بی سر و صدا!) اینو ببینید: «ارأیت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلاً- ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلاً» (۴۳ و ۴۴ فرقان) (آیا دیدی آنکس را که هوای نفســـش را خدای خود گرفت؟ آیا تو می خواهی وکیل او باشی؟ یا گمان می کنی که اکثر آنها گوش شنوا دارند یا تعقـــــل می کنند؟ آنان بسان چهارپایانند٬ بلکه گمراهتر از چهارپایان.)

 نتیجه تسلط هوای نفس بر انسان٬ فضیحت بار تر از اینه که فقط به ساقط شدن عقل ختم بشه و تموم شه بره پی کارش. زهــــــــی خیال باطل! قرآن میگه که چنین کسی از حیوانات هم گمراه تره «اضل سبیلاً». دیگه تا فضیحت بارتر از این نشده٬ ما منبر رو جمع کنیم بریم پی کارمون.

تبرکاً منبر رو به سه حدیث از امیرالمومنین علی (علیه السلام) از کتاب «غرر الحکم و درر الکلم» ختم می کنم که آن حضرت به علت فساد عقل در آنها اشاره فرموده اند. هر چند ترجمه کلمات امیــــــر بیان رو ظلم در حق زیبائی بیان ایشون می دونم ولی چون دوستان امر فرمودند٬ ترجمه می کنم تا انشاء الله مطلب برای دوستانی که با زبان عربی زیاد رفاقت ندارند قابل استفاده تر باشه:

 

«طاعة الهوی تفسد العقل»

(اطاعت هوای نفس موجب فساد عقل است)

 

«من غلب هواه علی عقله ظهرت علیه الفضائح»

(هر که هوای نفسش بر عقل او غلبه کند فضیحتها برایش آشکار می گردد)

 

«قاتل هواک لعقلک تملک رشدک»

(برای کسب رشد عقلی خود٬ با هوای نفس خود در مقاتله باش)

 

 از عاملین، التمــــــــاس دعا داریم

 

*** 

سلام الله و سلام ملئکته المقربین و المسلّمین لک بقلوبهم یا امیرالمؤمنین

...:::یکشنبه هر هفته بروزم:::...